- چهارشنبه, فروردین ۲۷, ۱۳۹۳, ۱۱:۱۴
- دستنوشته, دستنوشته دوستان, مطالب ویژه
- 1,469 بازدید
چهار، پنج ساله بودم، سر سفره شام توی خونه "عزیز"، خاله ام سر سفره با خنده، قاشق غذا را در هوا می چرخاند به پسرش "علی"، هم بازی و هم سن من، می گفت: "بخور! علی! بخور قوی شی، سوار آمریکا بشی!" ...یادم نمی آید خاطره ای از این قدیمی تر از آمریکا داشته باشم...
من هم می توانم قوی بشم و سواری بگیرم از ...
ادامه مطلب